زندگی دوباره

ساخت وبلاگ

دیروز صبح بهش گفتم ببین این پسر یه بار تو رو ول کرد

و تو دنبالش دویدی این سری دیگه این کار رو نکن و اصلا

بهش زنگ نزن. گفت باشه و شب زنگ زده میگه دوست پسرم

زنگ زده میگه من بیمارستان بودم حالم بد بود نمی تونستم

از جام جم بخورم اومدم شب سر گوشیم بهت خبر بدم که

دیدم اصلا پیام ندادی و تو چرا اصلا از من خبر نگرفتی زندگی دوباره...

ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 16:12

من به شدت به دود سیگار حساسم و این داستان امروز ودیروز نیست و منم چون بدن خودم رو می شناسم با اینقضیه کنار اومدم و وقت هایی که دود سیگار بهم بخوره می دونم بعدش باید به مدت دو هفته آنتی بیوتیک بخورمتا عفونت ها خشک بشن و از بین برن ولی از وقتی کرونااومده هرسری من با اطرافیانم سر این قضیه مشکل دارمکه بگم بخدا من کرونا ندارم، حالا این سری هم قبل ازرفتن به محل کارورزی اول رفتم دکتر که مطمئن بشم که خب دکتر بعد از چک کردن فشار خون، اکسیژن خونو تبم و چک کردن گلوم ماسکش رو دراورد و گفت نه باباتو فقط عفونت گوش و گلو داری و چیزی نیست، با اینحال من توی محل کار اعلام کردم و وای وای وای از دستایمان زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 16:12

جالبه از وقتی به شایان رک و پوس کنده گفتم ازت خوشم می یاد، دیگه بهش فکر نمی کنم و توی ذهنم نمی یاد. انگار یه هیجان کاذب بود که تخلیه شد زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 16:12

خیلی دلم میخواست به خواهر استادم بگم لطفا ساکت شوانقدر حرف نزن ولی خواهر استاد متاسفانه احترامش بدوناحترام واجبه و نمیشه چیزی بهش گفت. آخه به من چه توبا شوهرت چه مشکلاتی داری و چجوری آشنا شدی زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 23:29

خرداد که مغازه رو جمع می کرد بهم گفت تبلت هم اتاقیترو چکار کنم؟ به هم اتاقی ۲۰ ساله ام گفتم و گفت بگودرستش کنه و من چند روز بعد پولش رو میدم. خلاصهتا درست شد هی غرغرغر که بدو تبلتم رو بگیر و منمبا هرسختی بود هماهنگ کردم و ازش گرفتم. خلاصهگذشت تا ماه پیش ما کات کردیم و تموم شد، حالا بعدیک ماه اکس بنده زنگ زده میگه پولم رو بگو بریزهبه هم اتاقیم پیام دادم پولش رو تا فردا ظهر بریزاونم برگشته میگه من که درآمد ندارم و بعدشم۵۰۰ تومان که چیزی نیست آخه... منم عصبانی شدمنوشتم اگه چیزی نیست تا فردا بریز‌... وای این حجماز وقاحت برام خیلی عجیبه. پول لیزر، ژلیش و اسنپرو نده و بدهیت رو تسویه کن نه اینکه جواب تلفنمرو ندی و جواب پیامم این شکلی بدی بی ادب گستاخ زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 23:29

حس بدیه که این ۳ روز تعطیلی همه پیش خانواده شون هستن، همه خانواده دارن و من توی این شهر لعنتی تنهام زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 23:29

هرچی میگذره تنهاییم بیشتر خودش رو نمایان میکنهمثل تمام این چند وقتی که بغض داشتم و هیچ کس رونداشتم بغلم کنه... مثل همه وقت هایی که میخوام با دوستام حرف بزنم ولی می دونم نمیشه... دیروز کهسیلی واقعیت خورد توی صورتم دیگه نتونستم خودمرو کنترل کنم و رفتم بغل هم اتاقیم و فقط گذاشتم این بغض بترکه... چقدر پست بودی تو پسر... من بهدردش نخوردم چون رابطه یکی دو روزه نخواستم رفتهگفته دیگه ساناز نیاد و دوستش بیاد زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1402 ساعت: 19:10